.

اللهم عجل لولیک الفرج

.

اللهم عجل لولیک الفرج

.
عشق است و سختی هست و راه بیستون در پیش
فرهاد ها رفتند اما تیشه ها باقی است
بگذار سلّاخی شوند از ساقه صدها سرو
سبز و سپید و سرخ ما در ریشه ها باقی است
آینده از آن دل آیینه ای ماست
تا رسم و آیین شهادت پیشه ها باقی است
بایگانی
۰۳ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۴۱

ضامن معتبر

مرحمت عزیز می‌تواند بدون محدودیت به منطقه اعزام شود.امضا: سیدعلی خامنه ای

ضمانت از این محکم تر نمی شد.

شهید مرحمت بالازاده


حالا "مرحمت بالازاده " نوجوان 13ساله اهل روستای " چای گرمی " که به خاطر سن کمش  نمی گذاشتند راهی جبهه ها شود، با دستخط رئیس جمهور وقت، عازم جبهه ها شده بود. آن هم با چند جمله کوتاه که در دیدار خصوصی با رئیس جمهور، به او گفته بود:

" بگویید دیگر روضه حضرت قاسم را نخوانند. چون او 13 ساله بود که در کربلا جنگید و شهید شد.اما به من که 13 ساله هستم، اجازه جنگیدن نمی دهند" .

همین جمله ها بود که او و کارش را حسابی بین رزمنده ها سرزبان ها انداخت.

3 سال جنگید و 21 اسفند سال 1363 در عملیات بدر و در جزیره مجنون، شهید شد..

شهید مرحمت بالازاده

شهید «مرحمت بالازاده» فقط 13 سال داشت؛ نوجوانی از اردبیل؛ به پدر و مادرش گفته بود کار مهمی پیش آمده که باید به تهران برود، اما نگفته بود، چه کاری؟

وقتی با اصرار از پدر و مادر اجازه گرفت، بی درنگ راهی تهران شد؛ شنیده بود باید به خیابان پاستور برود و رفت. هر طور بود وارد ساختمان ریاست جمهوری شد؛ می گفت باید حتماً رئیس جمهور را ببیند؛ کار آسانی نبود؛ با پا در میانی این و آن بیرون ساختمان ریاست جمهوری منتظر ماند؛ آن روزها «آقا»، رئیس جمهور بود، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای.

وقتی آقا برای رفتن به مراسمی از ساختمان بیرون آمدند، مرحمت بالازاده خودش را به ایشان رساند، تلاش محافظان نتیجه ای نداشت، چون آقا به اشاره اجازه داده بودند تا این نوجوان را ملاقات کنند؛ مرحمت 13 ساله با لهجه شیرین آذری و شاید هم به زبان آذری گفت «آقا! یک خواهش داشتم».
شهید مرحمت بالازاده

آقا با مهربانی حالش را پرسیدند و نامش را و بعد گفتند «خب، چه خواهشی پسرم؟» مرحمت که هیجان زده بود، نفس عمیقی کشید و گفت «آقا! خواهش می کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور دهید دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند!» آقا پرسیدند «چرا فرزندم؟ و مرحمت که حالا دیگر بغضش ترکیده بود و هق هق گریه امانش نمی داد با کلماتی بریده بریده گفت «آقا! حضرت قاسم (ع) هم مثل من 13 ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه میدان داد، اما فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی دهد به جبهه بروم، می گوید 13 ساله ها را نمی فرستیم».

مرحمت 13 ساله به اردبیل بازگشت، اما برخلاف دیروز که از اردبیل به تهران می آمد، دلگرفته و غمزده نبود؛ از خوشحالی در پوست نمی گنجید، دلش برای اینکه زودتر برسد، پر می کشید. کاش اتوبوس هم پر داشت. مرحمت بالازاده با نشان دادن مجوز آقا، وارد تیپ عاشورا شد.

شجاعت و درایت را با هم داشت و همه در حیرت که این همه در یک نوجوان 13 ساله چگونه جمع شده است؛ بر و بچه های تیپ عاشورا چهره مهربان و جدی مرحمت را از یاد نمی برند؛ بیشتر اوقات کنار فرمانده اش شهید «مهدی باکری» دیده می شد.

«مرحمت بالازاده» روز 21 اسفند 1363 در عملیات «بدر» در جزیره مجنون شهید شد؛ در عملیاتی که شهید «مهدی باکری» هم در آن به آسمان پرگشود.
  قسمتی از وصیتنامه شهید مرحمت بالازاده
ای پدر و مادر عزیزم، اگر این پسرتان در راه اسلام به شهادت برسد افتخار کنید که امام حسین (ع) قربانی ناقابلتان را قبول کرده است. افتخار کنید که شما هم از خانواده شهدا شمرده می شوید. ای پدر و مادر عزیزم، از شما تقاضایی دارم؛ اگر من شهید بشوم، گریه نکنید. اگر خواستید گریه کنید برای شهدای کربلا و شهدای کربلای ایران گریه کنید تا چشم منافقان کور بشود و بفهمند که ما برای چه می جنگیم و حضرت رسول اکرم(ص) برای چه می جنگید. حالا، معلوم است که هر دو راه یکی است که آن هم راه اسلام و قرآن است...

شادی روحش صلوات...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۰۳
کانون فرهنگی بسیج سیدالشهدا (ع) اژیه

مرحمت بالازاده

‌شهید

‌خاطره

اژیه

رهبر

شهدا

امام خامنه ای

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی