دور تا دور حوض خانه ما
پوکه های گلوله گل داده است
پوکه های گلوله را آری
پدر از آسمان فرستاده است
عید آن سال ،حوض خانه ما
گل نداد و گلوله باران شد
پدرم رفت و بعد هشت بهار
پوکه های گلوله گلدان شد
پدرم تکه تکه هر چه که داشت
رفت همراه با عصاهایش
سال پنجاه و هفت چشمانش
سال هفتاد و پنج پاهایش
پدرم کنج جانماز خودش
بی نیاز از تمام خواهش ها
سندی بود و بایگانی شد
کنج بنیاد حفظ ارزش ها
روی این تخت رنگ و رو رفته
پدرم کوه بردباری بود
پدر مرد من به تنهایی
ادبیات پایداری بود ....
شاعر : سعید بیابانکی
امام زمان!
امروز فکر کردم چکار کنم تا خوشحالتان کند
اما دیدم . . .
سخت است که خونابه ی مشروب تو در یاد نماند
جرم تو چنان است که در حیطه ی اسناد نماند
از حافظه ی ما نشود پاک جنایات مدامت
نیرنگ تو ننگین تر از آنست که در یاد نماند
یک یک تبعاتی که گناهان تو دارد چو شمارم
آنقدر زیاد است که در خاطر اعداد نماند
یادت نرود دفعه ی بعدی که به سمت طبس آئی
آماده تر از پیش بیا! تیپ تو در باد نماند
بی عقلی و ترسوئی اولاد تو یکروز سبب شد
تا اینکه بجز ننگ برای تو ز مرصاد نماند
ترس تو از این بود که در دام بیفتی و بمیری
پس نقشه کشیدی که در این قافله "صیّـاد" نماند
آنقدر بیا مثل مگس چرخ بزن دور سر ما
تا آخر سر داخل انبار تو پهپاد نماند
هر مملکتی دست به دستان پر از مکر تو داده است
جای عجبی نیست اگـر تا ابد آباد نماند
بدمستی امروزم اگر رنج به جان تو نشانده
برخیز و بکُش! تا که در این میکده "سجّـاد" نماند ..
سی سال برای حجاب
نمایشگاه و پوستر می زنند
بعد با این جشنواره فیلم فجر و
مانکن بازی بازیگرانش
همه را دود می کنند.!
کارفرهنگی ما
یعنی کشک!